تحلیل روانشناختی علاقه به خاطرات کودکی و نوجوانی
دکتر سپهرتاج، روانپزشک
نسیمی خنک از گذشته، ناگهان ذهن را در میانههای عمر میرباید. بوی خاک خیس، صدای خندههای کودکانه، و حتی بازیهای سادهای که هیچ هدفی جز شادی نداشتند، همه و همه زنده میشوند. گویا زندگی، در همان لحظههای ساده، راز خود را به ما نشان میدهد و ما برای چند لحظه دوباره در جهان بیپیرایه کودکی شناور میشویم.
در آن روزگار، رفتارها و گفتارها خالص و بیتکلف بودند. خندههای بیپروا، قهر و آشتیهای کودکانه، و حرفهای صریح و بیپرده، همه بازتاب راستین درون ما بودند. حتی گفتگوهای خودمانی با الفاظی که امروز شاید ناپسند به نظر برسند، نشان از صداقت، خویشتن خویش بودن و آزادی در بیان احساسات داشت.
با گذر از مرز بلوغ، آرامآرام نقابی از ملاحظات اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی بر چهرهی ما مینشیند و بخشی از خودِ اصیل و بیپردهمان را به درون سایه می راند و پنهان می کند. با ترس از قضاوت یا به نام ادب و احترام، سرکوبش میکنیم. به زبان سادهتر، یاد میگیریم پشت نقابها پنهان شویم و فاصله گرفتن از خویشتنِ واقعی آغاز میشود. نقابی که در بسیاری از موارد نیکو تلقی می شود ممکن است موارد دیگری را هم پشت خود پنهان کند.
در میانسالی، وقتی زندگی نسبتا با ثبات میشود، فرزندان به بلوغ میرسند و خانه به تدریج خالی از حضور آنها میشود «empty house» ذهن فرصتی برای بازنگری مییابد. خاطرات کودکی و نوجوانی با شدت و رنگی ویژه در ذهن برجسته میشوند. این بازگشت، گاهی چنان پر رنگ می شود که صحنههای کودکی و نوجوانی مانند فیلم مستند جلوی چشم مان نقش میبندند. یاد هر لبخند، هر قهری، هر دوستی و هر بازی بیهدف، تجربهای دوباره از آن لحظهها فراهم میآورد.
از دیدگاه علمی، این بازگشت ذهنی ریشه در کارکرد مغز دارد: در دوران کودکی و نوجوانی، بخش پیشپیشانی مغز (Frontal Cortex) که مسئول تصمیمگیری و کنترل رفتار است، هنوز در حال رشد است، در حالی که نواحی هیجانی مانند Amygdala فعالترند. این ترکیب سبب میشود احساسات، شادیها و تجربههای کوچک با شدت و عمق بیشتری در حافظه ثبت شوند. با رسیدن به میانسالی، ساختارهای مرتبط با حافظه و بازاندیشی، مانند Hippocampus، نقش پررنگتری مییابند و ذهن بیشتر به مرور گذشته معنا می بخشد.
این روند زیستی با حقیقت روانی دیگری نیز همراه است: ذهن انسان میل شدیدی به ثبات دارد و از بیقراری زمان میگریزد. گذشته، با تمام خاطراتش، برای او امنترین پناهگاه است که می تواند حرکت به سوی ثبات را معنا ببخشد. اما باید آموخت که هیچ لحظهای جاودانه و با ثبات نیست. باید بپذیریم که تنها چیزی که در جهان ثبات دارد، بی ثباتی است و پذیرش بیثباتی است که می تواند آرامش واقعی را فراهم کند.
وقتی در خیال به گذشته سفر میکنیم یا دوستان و همکلاسان قدیمی را می بینیم میل داریم آن ها را با همان نامهای کوچک ساده و صمیمی صدا بزنیم. مثلا : ملک، صمد، سادات، سیما، منظر، فرشته،… که یاداور خاطره های کودکی و نوجوانی و بازسازی صحنه های سپری شده باشد یا وقتی که در میانسالی و بالاتر با دوستان قدیم دورهمی میگیریم و از با هم بودن لذت میبریم، دقیقاً تکه های خاطره ای که هریک بیان می کنیم همچون قطعاتی از پازل هستند که در کنار هم چیدمان شده و تصویر کاملی از گذشته را دوباره به زندگی ما میآورند که گاهی با وضوح و رنگی شبیه فیلم مستند. نام کوچک دوستان، نه تنها یادآور صمیمیت است، بلکه نمادی است از بازگشت به خود واقعی و بینقاب، آزادی و نزدیکی انسانی که در گذر سالها فراموش شده است.
پژوهش Li و همکاران (۲۰۲۲) در چین نشان داده است که دوستیهای پررنگ دوران کودکی به حفظ توانایی شناختی در میانسالی کمک میکند. همچنین، Robin Dunbar، روانشناس انگلیسی، تأکید دارد که پیوندهای عاطفی در میانسالی اضطراب را کاهش داده و شادی و کیفیت زندگی را افزایش میدهند. این یافتهها نشان میدهند که ارتباط با ریشههای انسانی و سادهی خود، نه تنها احساسی بلکه برای سلامت روان نیز مفید هستند.
گذشته برایمان شیرین است، زیرا در آن خودِ بیپیرایهمان را جا گذاشتهایم. خاطرات پنجرههاییاند به بخش صادق و آزاد وجودمان که زیر نقابها پنهان مانده است. حتی تلخیها با گذر زمان رنگی از معنا میگیرند.
میانسالی اگر با یافتن یاران قدیمی، دورهمیهای ساده و و نگاهی سپاسگزارانه به لحظهی اکنون همراه شود، میتواند رنگ و بوی همان بهشت بیتکلف کودکی و نوجوانی را دوباره زنده کند و در لحظاتی مجددا نقاب ها کمرنگ شوند و ما را به خود واقعی مان نزدیکتر کند. باید بپذیریم که زندگی هر فصلش بهشتی کوچک دارد؛ بهشتی که اگر از نقابها و سایهها عبور کنیم، همین امروز در دسترس ماست.
لذت بردن از خاطرات گذشته، زمانی ارزشمند است که با آگاهی و حضور در لحظهی حال همراه باشد، نه با غرق شدن در گذشته که ما را از امروز باز دارد. بازگشت ذهنی به خاطرات شیرین، فرصتی برای شادی و بازسازی انرژی است. اما اگر تبدیل به حسرت و آه شود، مسیر طبیعی آرامش در شیب ملایم پایانی زندگی را به شیب متلاطم تبدیل میکند. تجربهی گذشته باید چراغ راهی باشد برای امروز؛ نه بندهایی که ما را در خاطرات گرفتار کنند و لحظههای حال را بیثمر کنند. شادی واقعی از خاطرات زمانی رخ میدهد که از یادآوری آنها برای قدردانی از زندگی حال استفاده کنیم. اگر بازگشت به گذشته به جای لذت و آرامش، حسرت و افسوس ایجاد کند، نه تنها کمکی به ما نمیکند بلکه شیب ملایم پایانی عمر را با تلخی و آه همراه خواهد ساخت.
و چه شیرین است لحظهای که با دوستان قدیمی، خاطرات گذشته را زنده می کنیم و به زندگی حال، جانی دوباره می بخشیم و امید به زندگی همراه با نشاط و شادمانی را افزایش می دهیم.
“یاد باد، آن روزگاران یاد باد”











