دکتر سپهرتاج روانپزشک شیراز ، آنچنان که مطالعات نشان دادهاند، در بین انسانها جنس ماده تمایل بیشتری به تک همسری(مونوگامی = تک شریک جنسی) و جنس نر تمایل بیشتری به چند همسری (پلی گامی=چند شریک جنسی) دارد. طبیعتا در همین راستا ساختار مغز، افکار، احساس و عاطفهی این دوجنس هر یک درجهت رسیدن به خواستهی متفاوت خود رشد متفاوتی دارند و راهکارهای رسیدن به این نوع گرایش در هر دو جنس به طور متفاوت تقویت شده؛ به شکلی که شاید جنس ماده به منظور انتخاب همسر به سادگی در دام جنس نر گرفتار آید. زیرا ممکن است جنس نر بالعکس در پی تنوع طلبی بر مبنای همان گرایش پلی گامی (چند همسری یا چند شریک جنسی) به طور مخفیانه همزمان با چند جنس ماده ارتباط برقرار کند. در سن بلوغ و عنفوان جوانی که انسانها در پی یافتن شریک جنسی هستند گاهی اوقات جنس نر به نحوی برخورد میکند که شرکای جنسی خود را از نگاه همدیگر پنهان و محفوظ نگه دارد. اما جنس ماده به سادگی در پی تک همسریابی و مغفول از گرایش پلی گامی جنس نر، مغلوب دیدگاه ساده اندیشانه خود میشود. دانستن نکتهی پژوهشی فوق و هوشیاری دختران از این گرایش متفاوت تا اندازهای میتواند آنها را از چنین دامهای احتمالی برحذر دارد. ۱-دختری ۲۷ساله: هفته گذشته دختر خالهام زنگ زد و با ناراحتی توام با پرخاشگری گفت خجالت بکش، از تو انتظار نداشتم با نامزد من رابطهی جنسی برقرار کنی. گفتم من یک سال و نیم است که نامزد دارم، حتما سوء تفاهم شده است. گفت خودت را به آن راه نزن، گفتم چرا اینگونه برخورد میکنی مگر چه اتفاقی افتاده؟ گفت من سه سال است با … نامزد هستم. تازگیها فهمیدهام تو وارد زندگی ما شده ای. یک آن انگار دنیا بر سرم خراب شد. گفتم تو از کجا با او آشنا شدی؟ واقعا جدی میگی؟ من یک سال و نیم است با او نامزد هستم. بالاخره پس از کنجکاوی و تجسس متوجه شدم … با سه نفر دیگر رابطهی جنسی داشته، من و دختر خالهام هم نفر چهار و پنجم هستیم. هر چند باورم نمیشد. چون من فقط به این دلیل با او حاضر به رابطهی جنسی شدم که میگفت به جز تو با احدی حاضر به ازدواج نیستم. غافل از اینکه این حرف را به هر ۵ نفر ما زده بود. لذا هیچ راهی به جز خودکشی نداشتم.(۹۶/۳/۲) ۲- دختری ۲۴ ساله: چند روز قبل تلفن ناشناسی با من تماس گرفت. خانمی محزون گفت با تو کار ضروری دارم. گفتم شمارا نمی شناسم و حاضر به ملاقات نیستم. با تعجب اسم نامزدم را آورد. حساس شدم و با او قرار ملاقات گذاشتم. روز ملاقات شناسنامهاش که اسم نامزد من درآن ثبت شده بود را به من نشان داد، انگار که دنیا دور سرم چرخید. … بارها به من می گفت این لباس کوتاه را نپوش، روسریات را جلوتر ببند. از غیرت و تعصبی که به من داشت، در تصورم نمیگنجید که با دختر دیگری به جز من ازدواج کند. آن خانم به من گفت شمارهی شما را داخل گوشی همسرم که ۳ سال است با هم عقد هستم، دیدهام. گفتم من یک سال است که به جز او به هیچکس فکر نکردم. با … به عنوان نامزد ارتباط جنسی دارم. هر دو حال مان بد شد. لذا هیچ راهی به جز خودکشی نداشتم.(۹۶/۴/۱۲) ۳-دختری ۱۵ ساله: والدینام به من اعتماد ندارند و همیشه مرا تعقیب میکنند که کجا میروم، چه کار میکنم. بارها مادرم گوشی من را می گیرد و مرا به اجبار وادار به درس خواندن میکند. مادر مرا درک نمیکند. میخواهد هر طوری که خودش میخواهد رفتار کنم. گاهی به من تهمت میزند و می گوید تو حتما با پسرها ارتباط داری که گوشی را زمین نمیگذاری، در صورتی که من با هیچ پسری به جز … ارتباط ندارم. آن هم در حد چت کردن و دوسه بار هم او را ملاقات کردهام. چند روز قبل مادرم گوشی من را گرفت و آن را به من نداد. اما مادرش چنین گفت: دخترم دو سال است سرش توی گوشی موبایل است. هر کاری کردم نتوانستم او را متقاعد کنم که شبکههای مجازی را محدود کند و به درسش برسد. اخیرا گوشی او را چک کردم. با پسری آشنا شده و شبانه روزش را به ارتباط با او میگذراند. نه تنها عکسهای لخت از خودش برای او ارسال کرده و با هم چتهای جنسی داشتهاند، متاسفانه چندین بار هم ارتباط جنسی کامل داشته است. مجددا با دختر خانم ۱۵ ساله صحبت کردم. صحبتهای مادرش را پذیرفت و گفت … به من قول داده بود که قصد ازدواج با من دارد. از طرفی من عاشق صداقت و محبتهای او بودم. به خاطر صداقتش و قول ازدواج که به من داده بود، حاضر شدم هر خواستهای داشت را اجرا کنم. اما پس از اینکه به او گفتم مادرم گوشی مرا گرفته است، گفت من شما را نمیشناسم. لطفا مزاحم من نشو، دیگر به من زنگ نزن و پیام نده، لذا هیچ راهی بهجز خودکشی نداشتم.(۹۶/۵/۱) ۴-دختری ۲۱ساله: تنها دوست صمیمی دوران دبیرستانم مرا به جشن تولدش دعوت کرد و گفت همهی دخترها با نامزدشان در میهمانی شرکت میکنند. چون میدانستم که در صورت مختلط بودن، مادرم اجازه نمیدهد، لذا به مادرم گفتم میهمانها همه دختر هستند. در پایان مراسم که در باغ باصفایی برگزار شده بود، همه که دوست دختر-دوست پسر بودند رفتند طبقهی پایین و وارد استخر شدند. در بین آنها تنها من دوست پسر نداشتم. هرچقدر به من اصرار کردند وارد استخر نشدم. برخی از آن ها آب روی من ریختند و مرا خیس کردند، مجبور شدم وارد استخر شوم. دوست پسر یکی از دوستانم در حالیکه من راضی نبودم به اجبار با من نزدیکی کرد. بعد از مدتی مادرم متوجه ناراحتی من شد. موضوع را به مادرم گفتم. مادرم گفت این تجاوز محسوب می شود. با حمایت پدرم او را مورد شکایت قرار دادم. اما با توجه به فیلمهایی که گرفته شده بود، قاضی، اجبار و تجاوز را نپذیرفت. از طرفی او حاضر به ازدواج با من هم نشد. لذا من هیچ راهی به جز خودکشی نداشتم. (۹۵/۷/۱۴)