دکتر سپهرتاج روانپزشک شیراز ، عملیات میدانی جلوگیری از خودکشی آخر شب یکی از شب های پاییز 94 سوپروایزر بیمارستان با من تماس گرفت و گفت هم اکنون شخصی در کوچه 12 از بولوار هجرت شیراز،جهت اقدام به خودکشی بالای تاور 33متری رفته و از طریق 115 درخواست کمک از روانپزشک مرکز خودکشی بیمارستان کرده اند. من بدون فوت وقت خودم را به کوچه 12 بلوار هجرت رساندم. ماشین پلیس، ماشین اورژانس115 و تجمع مردم در انتهای کوچه، محل وقوع حادثه را مشخص کرد. وارد محوطهی نسبتا تاریک در حال ساخت، ساختمان بزرگی که فعلا تا طبقهی همکف،اسکلت بتونی شده بود رسیدم. خودم را به مامورانی که با لباس شبرنگ دارحضور داشتند معرفی کردم.گفتند هم اکنون آقای دکتر پیروی رئیس اورژانس استان در حال مکالمه تلفنی با شخص مورد نظر میباشد. به آقای دکتر نزدیک شدم، پس از اتمام مکالمهی رییس اورژانس، موفق شدم با این کارگر32ساله که زبان متفاوتی هم با من داشت و به سختی او را در منتهیعلیهی بال افقی تاور میدیدم، در دقیقههای ابتدایی نیمه شب تماس برقرار کنم. خوشبختانه با اولین همدلی اعتماد وی جلب شد و با پذیرش چند شرط از جمله تخلیهی محوطه از مردم و مامورین، علاوه بر شرط اصلی که پرداخت مبلغ دومیلیون تومان مطالبات وی از طریق کارفرما بود برای به گفته خودش پرداخت هزینهی فرزندش که در بیمارستانی در جایی دور بستری بود و هزینه بیمارستانش رانداشت، پایین بیاید. وقتی که در حال پایین آمدن در ارتفاع حدودا ده متری زمین بود، متاسفانه عدهای در ضلع شرقی و دور از دسترس ما باشعارهای تحریک کننده خواستار پریدن وی بودند. لذا حرکت خود رامتوقف کرد.(حدود 20کارگر دیگر همه مشکل او را داشتند و با ابراز ناراحتی در مورد مطالباتشان و واقعه صحبت میکردند). من که کمی فاصله ام را به جرثقیل نزدیک کرده بودم، با صدای بلند از وی خواستم به صحبت آن ها توجه نکند و مجددا به وی آرامش دادم که در حمایت از او تا آخر ایستادهام. بالاخره وی پایین آمد. دست و صورتش یخ زده بود، انگار که در برفهای کوه سبلان گیر افتاده باشد. او را به کانکس نگهبانی که دارای هیتر برقی بود هدایت کردیم. یکی از کارگران به مامور کلانتری چنین گفت: من از دوستان صمیمی او هستم و چندین بار با اوتماس گرفتم و گفتم به هر نحو ممکن پول تو را تامین میکنم، و دو میلیون ارزش این اقدام را ندارد، ولی او به من تکرار میکرد که کارفرما باید پول را به حساب همسرم واریز کند. و چه پول واریز شود،چه واریز نشود در هر دو صورت من آخرین لحظهی حیاتم است و امشب خودم را خواهم کشت و دقیقا با این جمله ادامه داد که تنها تبحر پزشکان او را از تاور پایین آورد و از مرگ نجات داد. حال که دوباره وضعیت را مرور میکنم میبینم او در وضعیت دشواری قرار گرفته بود. در مقابل چشمان حداقل 20نفر از دوستان همزبان خودش بسیار برایش تلخ و آزار دهنده بود که فکر کنند برای 2میلیون تومان میخواهد خودکشی کند، از سویی اگر بدون دریافت آن از تاور پایین میآمد از دید خودش آبرویی برایش نمیماند. گاهی اوقات مطالب تئوری کلیشه ای چندان کاربردی ندارد. به ویژه اینکه متون ما مربوط به کشورهای غربی است. تنها ایدهای که در میانهی آن وضعیت به ذهنم آمد که همدلی مرز نمیشناسد و با این کلید شاید این درب گشوده شود. در انتها گوشهای از مکالمهام را با او میآورم: -سلام، من دکتر سپهرتاج روانپزشک مرکز خودکشی بیمارستان علی اصغر شیراز هستم. به من اجازه می دی چند دقیقه باهات صحبت کنم؟ *…. سلام بفرما آقای دکتر! -من: واقعا تو را درک میکنم که فشار مالی و مشکلی که برات پیش اومده بیش از تحملت بوده، ولی آنچه باعث شد من این نیمه شب بیام باهات صحبت کنم، غیرت و جوانمردی تو بود که تنها از راه کار کردن درآمدت را تامین میکنی و به جز حق و حقوق خودت هیچ خواستهی دیگهای نداری، با توجه به اینکه میتونستی از راه غیر مشروع یک شبه بیس از دو میلیون پول تامین کنی ولی این کار را نکردی…. *…. (درحالی که صحبت مرا قطع کرد،با حالتی خشمگین و محزون) به خدا بچهی من تو بیمارستانه و سه روزه به همسرم قول دادم که پول بفرستم. هر روز زنگ میزنه. -من: آقا…. شما بیا پایین من تا آخرین لحظه در رفع مشکلت با تو همکاری میکنم. *….: بگو همه افراد و مامورا اینجارا ترک کنن تا بیام. آموخته ها اگر ما با اصولی که در مداخلات بحران خودکشی اورژانسی، حایز اهمیت و حیاتی است، آشنا باشیم و در موقعیت اورژانس آنها را به کار بگیریم، شانس موفقیت در نجات جان یک انسان بسیار بالا میرود، مواردی که در این تجربه هم به کار رفته است. 1-درک احساسات وهیجان غالب در لحظه اقدام عملی به خودکشی و زخم نارسیسیم که بر وی مستولی شده است. 2-عدم به کار گیری منطق و عقلانیت، زیرا خودکشی بر مبنای عقل و منطق صورت نمیگیرد که بخواهد با منطق پایان یابد. 3-توجه ویژه به اینکه لحظهی خودکشی تجربه ای بسیار سخت، سردرگم ومغشوش کننده و اضطراب آور برای فرد مذکور است، و تمایل به زنده ماندن غالب بر تمایل به کشتن خودش است. 4-این که در صورت مقاومت و شکسته نشدن گارد توسط افراد مذکور، درمانگر مستاصل نشده و به تلاش خود در یافتن راهی جهت تشویق وی به بروز احساسات و افکار که در حقیقت شروع فرآیند همکاری او را نوید میدهد، ادامه دهد. هر حرفی حتی در جهت بی اعتنایی و پرخاش به درمانگر باعث کاهش فشاری میشود که در خود احساس میکند. لذا در آ ن موقعیت درمانگر باید به جای مستاصل و ناامید شدن،خوشحال شده و تلاشش را ادامه دهد. 5-درمانگر به تنهایی همه مسولیت نجات فرد خودکشی کننده را به عهده نگیرد. 6-درمانگر ضمن به تاخیر انداختن زمان به روش آکادمیک،هرگز فراتر از توان خود قولی به فرد مذکور ندهد. 7- ایمان راسخ درمانگر به این که خودکشی،خودکشی نیست. بلکه پایان دادن به بحرانی است که در یک مقطع زمانی خاص بر فرد چیره شده است و به علت عدم تحمل فشارهای بیش از تحملش، این راهکار را جهت نجات از آن بحران انتخاب کرده است. 8-داشتن این دانش و اعتقاد که اگر درمانگر کار کلاسیک خودرا بلد بود و به درستی انجام داد ولی موفق به منصرف کردن یا موافقت در تاخیر خودکشی نشد،هیچ نگرانی یا مسولیتی متوجه او نخواهد بود