دکتر سپهرتاج روانپزشک شیراز ، چهار روز پس از نجات از مسمومیت در پی اقدام به خودکشی، با نوبت قبلی وارد اتاق مشاوره شد. با ورود به اتاق در را بست و به محض نشستن روی صندلی زاز زار شروع به گریه کرد. پس از کمی آرام شدن و احواپرسی کوتاه گفتم چرا گریه می کنید. گفت: ۱۶ سال از ازدواجمان میگذرد و دختری ۱۵ ساله دارم. با تمام مشکلات و نداری همسرم ساختم. حاضر شدم از لباس و نان شبم بزنم تا همسرم در دانشگاه ادامه تحصیل دهد و شغل آبرومندانهای داشته باشد. خیلی مرد خوبی است و عاشق او هستم.(سخنی تکراری که در اغلب مصاحبههای مشاورهی زوج با آن مواجه میشوم.) ایام دانشگاه ارتباطاش با همکلاسان دختر را توجیه میکرد. من هم میپذیرفتم. هیچوقت با دیدهی شک به او نگاه نمیکردم تا تحصیلاتش تمام شد و در اداره با موقعیت مناسبی مشغول ادامه کار شد. از دوسال پیش گفت گاهی برخی از همکارانم میخواهند با دوست دخترشان بیایند منزل ما با هم باشند یا در مورد ازدواج صحبت کنند، لذا بهتر است تو منزل نباشی که راحت باشند. از آنجاییکه میخواستم وجههی همسرم بین همکارانش محفوظ بماند، هر بار خانه را مرتب میکردم. بشقاب میوه، چای یا شربت روی میز میگذاشتم و میرفتم منزل مادر یا داییام. چون با من قرار گذاشته بود که خودش بیاید دنبالم و هیچ وقت حاضر نبود یا اجازه نمیداد که خودم برگردم، گاهی تا ساعت ۱ نیمه شب منزل داییام بودم و چنان معذب بودم که از خجالت آب میشدم. ۵ روز قبل یک بار تاب از دست دادم و خودم به منزل برگشتم. مجددا اشکهایش جاری شد، و گریه امانش نمیداد. پس از آنکه کمی اشکبارانش کاهش یافت، گفت وقتی وارد منزل شدم، همسرم را با یکی از همکلاسان دوران دانشگاهاش دیدم. هر وقت آن صحنه یادم میآید، از حال طبیعی خارج میشوم. از سادگی خودم حالم به هم میخورد. دو سال تمام چای، شیرینی، میوه، منزل آب و جار کرده و مرتب…، غافل از اینکه برای هوسرانی همسرم با دوست دخترانش کار می کردهام. در سراسر طول گفتگو گریه امانش را میبرید. هق هق کنان میگفت ادامهب زندگی برایم غیر ممکن شده است. ادامهی زندگی نه تنها با همسرم بلکه حتی در صورت جدایی قادر به برگشتن به حال و روز طبیعی نیستم. گفتم الان چه افکاری دارید؟ گفت که فقط به مردن فکر میکنم. تنها مشغلهی فکری دوگانهام هم بد بخت شدن دخترم در پی مرگم است. عنوان کرد چون توان فراموش کردن این خیانت فراموش نشدنی را ندارم و دوست داشتنیترین مرد زندگیام سالها به من دروغ گفته و به من خیانت کرده، لذا زنده بودن در مخیلهام هم نمیگنجد. سپس ادامه داد، آقای دکتر مگر امکان دارد شما بتوانید این اندوه عظیم را از من دور کنید، دلم برای شما هم میسوزد. اگر هفتهای یک روز بخواهید در کلینیک مشاوره افراد غیر قابل درمانی مثل من را درمان کنید، یا باید از جنس آهن باشید یا بدون نتیجه مطلوب ذوب شوید. گفتم درک تون میکنم. صحنهای که مواجه شدین، براتون سخت و ناباورانه بوده، در حدی که قطعا فشار وارده از تحمل شما بیشتر بوده. در حقیقت در چنین موقعیتی شما برای نجات از بحران راه مناسبتری ندیدین و اقدام به خودکشی کردین، آنچه باعث اقدام به خودکشی شما شده هیجان و احساس غالب بر شما بوده نه تفکر و تعقل. قطعا بخشی از وجود شما هنوزهم تمایل به زنده ماندن داره، درسته؟ سری تکان داد و گفت شاید فقط به خاطر دخترم اما یک سوال از شما دارم. در حقیقت از کار ناباورانهایکه همسرتون انجام داده اقدام به خودکشی کردین، درسته؟ گفت: بله گفتم اگر شما در اقدام اخیرتون فوت کرده بودین، فکر میکنین همسرتون چه واکنشی داشت و در آینده چه کار می کرد؟ کمی تامل کرد و گفت نمیدونم. گفتم مجددا فکر کنید و پاسخ بدین گفت پس از مراسم با خیال راحت هر زمانی میخواست دوست دخترهاش را میآورد و دیگه واهمهای هم نداشت و مشغول به خوش گذرانیهاش می شد. گفتم شما چقدر راضی هستین بمیرید تا منزل برای خوش گذرانیهای همسرتون مهیا بشه، به عبارتی همسرتون بدون هیچ هزینهای مزاحمت شما از سر راهش برداشته بشه؟ گفت آخه حداقل من دیگه نبودم که شاهد چنین صحنه هایی باشم. گفتم آیا همین برای شما کفایت میکند؟ آیا شما صرفا برای شوهرتان زنده هستید؟ آیا اگر شاهد چنین رخدادی نبودین هیچ وقت در مورد مردن یا به قتل رساندن خودتون فکر میکردین؟ سری تکان داد و گفت مطالبی گفتید که الان به راحتی نمیتونم جواب بدم. گفتم من هم نمیخوام شما الان پاسخ بدین بلکه در مورد سوالات بالا فکر کنین، هفته بعد در مورد آنها با صحبت میکنیم. گفت آقای دکتر من بعد از ترخیص تا حالا نا آرام و بی قرارم و چند شب گذشته خوراکم گریه بوده، نه اشتها دارم، نه خوابم می بره گفتم ۵ عدد آمپول هالوپریدول و بیپریدین براتون مینویسم که روزانه تزریق کنید. علیرغم اینکه در کتب علمی در موردتاثیر گذاری این داروها جهت کاهش افکار خودکشی مطلبی قید نشده است اما من طی چند سال گذشته در تجارب بالینی تاثیر قابل ملاحظهای از تجویز آن در کاهش افکار خودکشی در افرادی که به علت مواد، افسردگی، یا مواردی مشابه این مراجع، افکار خودکشی داشتهاند، دیدهام.